سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عاشقتم و nunca te esqueco
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]
نویسنده : عاشق:: 84/4/20:: 6:2 عصر

من یه پسر نورده ساله هستم که کسی رو ندارم باهاش حرف بزنم. دوستای زیادی هم ندارم. زیادم نمی تونم با دیگران صمیمی بشم. آخه از همون اوایل زندگی تقریبا هر دو سه سال یکبارمحل زندگیمون کاملا تغییر میکرد. از این کشور به اون کشور و از این شهر به اون شهر. تا حالا تو چهار شهر جهان به مدت حداقل سه سال زندگی کردم. البته تو تهران یه بار تو زمانی که کوچیک بودم زندگی کردم و رفتم یه شهر دیگه دوباره اومدم. در مجموع هشت نه سال تو تهران زندگی کردم. الانم تو تهرانم ولی به احتمال زیاد دوباره تا دو ماه دیگه محل زندگیم عوض میشه. البته اونجا هم به مدت محدود. احتمالا دو سال به بالا. واسه همینه که همیشه بعد از دلبستن به یه عده آدمها اونا رو باید به فراموشی میسپردم. الانم میترسم با کسی صمیمی بشم چون میدونم به زودی باید ازش دل بکنم و این کار خیلی سختیه. بعضی مواقع هم محاله. این قضیه پیآمدهای مختلفی هم واسم داشته مثلا اینکه کسی رو ندارم که باهاش درد دل کنم. هر وقت ناراحت می شم باید تو خودم بریزم. زیاد با کسی نمی تونم راحت باشم. افسرده شدم و عصبی. این اواخر دیگه دارم بد جوری تند میرم. دیگه نمیتونم خودمو کنترل کنم. می ترسم از اینکه یه روزی دست به کارایی بزنم که دوست ندارم. واسه همین تصمیم گرفتم که حداقل یه دوست ابدی واسه خودم جور کنم و اون دوستم هم همین وبلاگه. تازه این دوستم می تونه کلی دوست دیگه واسم پیدا کنه و این خیلی خوبه. مگه نه؟

من میخوام اینجا با این دوست عزیزم (امیدوارم به زودی بتونم بگم دوستای عزیزم) درد دل کنم. از گذشته بگم. از آینده بگم. وقتایی که دلم میگیره بتونم باهاش حرف بزنم.  خلاصه حسابی باهاش حال کنم. همیشه وقتی که دلم تنگ میشد مجبور بودم بزنم تو سرش و نذارم لب بار کنه و با کسی حرف بزنه اما از این به بعد دلم میتونه حرفاشو راحت و بی پرده بزنه. واسه همین که مانعی هم واسه این قضیه وجود نداشته باشه مشخصاتی از خودم که باهاشون بتونن منو بشناسن اینجا نمیذارم. 

فعلا بیشتر از این نمیخوام دوستای عزیزمو خسته کنم.

تابعد
نظرات شما ()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

3500:کل بازدید
1:بازدید امروز
0:بازدید دیروز
درباره خودم
عاشقتم و nunca te esqueco
لوگوی خودم
عاشقتم و nunca te esqueco
لوگوی دوستان

لینک دوستان

ترانه های عاشقانه
دختر کوچولو
کلیک نکن

اشتراک